دویست و پنجاه روز شیرین در کنارهم...تا پایان هشت ماهگی
فرشته ی من امروز وقتی میخوابوندمت داشتم به این فکر میکردم که حسام اگر دویست و پنجاه روزه شد براش یه پست هر چند کوتاه میزارم و تو همین فکر بودم که دیدم بله امروز بیست و هفتمه و حسام دقیقا دویست و پنجاه روزه ست کلی تو دلم ذوق کردم با خودم گفتم حسام و میخوابونم بیدار شد ازش یه چنتا عکس میگیرم میزارم تو وبلاگش و این شد ماجرای این پست قشنگ من عکسا تو با تمام حسم و با ذوق زیاد گرفتم پی نوشت:بعد از گرفتن عکسا و گذاشتنشون تو وبلاگ رفتیم خونه حاجی ماما اونجا یه دفعه شروع کردی به چهار دست و پا رفتن با این حرکتت من و بابایی کلی ذوق زده شدیم و بابایی از اون لحظه فیلم گرفت از 6 ماهگی سینه خیز میرفتی ولی چهار دست و پا نه واین شد...
نویسنده :
مامان حسام
17:51